خدای آسمانهاوزمین می داند که هیچ کس چون توعشق رانسروده است ، اگرچه خودعاشق ترین بوده است .
هیچ کس چون توعشق رابه خط سرخ ننوشته است ، چه برریگهای داغ کربلا ، چه برموجهای سردفرات ، چه برسمهای بی رحم اسبان ، چه برنیزه های غافل دشمنان ، چه برپردهای سپیدبهشت .
هیچ کس چون توتشنه نبوده است ،نه آب راکه عشق راکه خدارا.
هیچ کس چون توتنها نمانده است ،عاشق وتنها ،محبوب وتنها ،معصوم وتنها،مظلوم وتنها .
خدای آسمانهاوزمین می داندوهمه فرشتگانی که هرروز واژه کوچک عشق راتلفظ می کنند، می دانندکه توازعشق بزرگتری واگرتونبودی ، خداعشق رانمی آفریدوانسان پشت تارهای عنکبوت گمنام می ماند .
وقتی ازکوچه های تازه باران برمی گردم ازخودمی پرسم درآن ظهرتشنه چراکسی عصایی ازابربه تونداد؟
چراکسانی که برای لبهایت نامه نوشته بودند ، رودهارازندانی کردند؟بعدازتوچگونه آب رادوست داشته باشم وگرمای خورشید راستایش کنم ؟
سوگندبه اندوه بلندخواهرت ، بعدازتوعمراشکهایم ازعمرفرات طولانی ترخواهدبود