سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علم را با عمل همراه باید ساخت ، و آن که آموخت به کار بایدش پرداخت ، و علم عمل را خواند اگر پاسخ داد ، و گرنه روى از او بگرداند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :51
بازدید دیروز :22
کل بازدید :61834
تعداد کل یاداشته ها : 27
103/9/5
8:1 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مرتضی[15]
بنام خداوند خالق انسان ها به نام انسانها خالق غم ها به نام غمها به وجود آورنده ی اشک ها به نام اشک ها تشکیل دهنده ی قلب ها به نام قلب های ایجادگه عشق به نام عشق زیباترین خطای انسان تمام آنچه که فکر می کنم مال من است،‌ تقدیم شمایی که قلب هایتان را دوست دستها و دستنوشته هایم می دانید. سلام هم سایه ها، ‌سلام هم قلب ها،‌سلام به تویی که فکر می کنی می شود بهتر از این نوشت و سلام به تویی که فکر می کنی بهتر از این نمی شود. سلام به ناگفتنی هایی که با خودتان می آورید و بازپس می برید و سلام به حرفهای قشنگی که برایم جا می گذارید. دنیای کوچک من هم پر است از همان خیال های طلایی که هیچ وقت نمی شود فروخت، پر است از دریاهایی که با تمام کوچکی ، برای نشستن روی ساحلش و قدم زدن روی ماسه هایش به قدر کافی بزرگ است. من همیشه منتظرم تا مسافری آشنا بیاید تا دروغ پنداران ببینند که در دریاهای خیال هم ،‌ قایق هایی واقعی برای پارو زدن هست و روی درخت های احساس هم پرنده هایی هستند که فقط برای ایمان آورندگان آوازهای آشنا می خوانند

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
زمستان 1386[10]
لوگوی دوستان
 

                    مهمانان ناخوانده

روزی دو نفر ناشناس به در خانه ی حضرت ابراهیم (ع) آمدند و به او سلام کردند . ابراهیم (ع) جواب سلامشان را داد و به آنها خوشامد گفت . سپس به درون خانه دعوتشان کرد و برایشان غذا آماده نمود و نزدشان آورد ؛ اما آنها دست به غذا نزدند . ابراهیم (ع) وقتی دید آن دو مرد ناشناس غذا نمی خورند در دلش از آنها ترسید . 

مهمانان ناشناس که متوجه ترس ابراهیم (ع) شده بودند به او گفتند :  از ما نترس ! ما فرشتگان خدا هستیم که برای نجات حضرت لوط(ع) به شهر سدوم می رویم .

اما برای تو یک مژده داریم . خداوند به زودی فرزندی نیکو به تو می بخشد.

در این هنگام ساره همسر ابراهیم (ع) خندید و با تعجب گفت : " چگونه می توانم فرزندی بیاورم درصورتی که من و شوهرم هر دو پیر و ناتوانیم !

فرشتگان به او گفتند : این خواست خداست و او بر هر کاری توانا است.  

حضرت ابراهیم (ع) از فرشتگان پرسید : مأموریت شما چیست ؟ فرشتگان گفتند : " ما به سوی لوط می رویم تا به او خبر دهیم به زودی عذاب خداوند بر قوم فاسد و گنهکارش فرستاده می شود .  سپس مهمانان حضرت ابراهیم (ع) به سوی لوط رفتند و به او گفتند :

-         ای لوط ، ما فرستادگان پروردگار تو هستیم و برای نجات تو آمده ایم . همین امشب با خانواده ات از شهر خارج شو . سپیده دم فردا عذاب خدا بر مردم این شهر فرستاده می شود.

لوط و خانواده اش به جز همسر لوط که شخصی فاجر بود شتابان از شهر خارج شدند و ناگهان زمین لرزید و شهر زیر و رو شد و بارانی از سنگهای آسمانی باریدن گرفت و خانه هایشان را در هم کوبید و از آن قوم فاسد و گنهکار که روزگاری بالای دریای " بحر المیت " دریای مرده امروزی زندگی می کردند یک نفر هم زنده باقی نگذاشت.